محمدناصر حقخواه | شهرآرانیوز - تماشای مونولوگ، تجربه جذابی است. بازیگری تنها و بیحضور هیچکس دیگر، ایستاده بر صحنهای در حال صحبت با موجوداتی است که آنها را نمیبینیم یا مخاطب قراردادن تماشاچی. این نوع از نمایش همانقدر که میتواند بدیع، سرگرمکننده و جذاب باشد، اگر بهدرستی نوشته، پرداخته و بازی نشود، به تکگویی کسلکننده و سرسامآوری تبدیل میشود که تماشاچی را مجبور به تماشای یک رودهدرازی طولانی میکند، یا تماشاگر آنلاین را مشتاق به فشار دادن دکمه ایست. نمایش «اینجا کجاست» یک مونولوگ تماشایی است که روایت زندگی یک زن را که توسط یک نویسنده زن نوشته شده، به کارگردانی زنی دیگر بر صحنه پیش چشم میآورد.
نغمه ثمینی، نویسنده مطرح تئاتر ایران، داستان زنی به نام اعظم با بازی ریما رامینفر را روایت میکند که با تمام نگرانیها، دستپاچگیها و نداشتن اعتمادبهنفس، در یک فرودگاه و درحالیکه منتظر رسیدن چمدانهایش است، با هم سفرانی که ما آنان را نمیبینیم صحبت میکند. آنطور که از صحبتهای اعظم برمیآید، دوست قدیمیاش، نازی، که سالها پیش از ایران رفته است، او را به این کشور دعوت کرده و قرار است اعظم در این کشور که هیچگاه نامش را در سراسر نمایش نمیشنویم، ساکن شود و با دوست همسر نازی ازدواج کند.
تمهیدی که ثمینی برای پیشبرد نمایش و دادن اطلاعات و باز کردن وجوه پنهانی شخصیت اعظم میچیند، بسیار هوشمندانه است. زنی که در تمام عمر سرکوب شده و با اعتمادبهنفسی لهشده، با خجالت و البته از سر بازیگوشی و هیجان از حضور در کشوری غریب، با همسفرانش شروع به صحبتی یکطرفه میکند. او از هر دری سخن میگوید و بهتدریج با دلایل مهاجرت، مدت طولانی سفر، خواستگاری کردن همکارش از او در ایران، مرگ مادر و البته مهمترین بخش زندگی اعظم یعنی سختیهایی که در کشور خود داشته است، آشنا میشویم.
زنی که در خانواده و محیط کار و جامعه تحقیر شده و حالا قرار است از یک شخصیت منفعل در برههای از زندگی و با تصمیم به مهاجرت به یک شخصیت فعال و اثرگذار تبدیل شود؛ کهنالگوی سفر قهرمان و انتظار ما برای تبدیل او از شخصیتی با خصوصیاتی منحصربهفرد به شخصیتی دیگر، اما قصه جور دیگری پیش میرود و روایت داستان این زن که میخواهد بالاخره تغییری در زندگیاش به وجود آورد، به این راحتیها تمام نمیشود. با وجود اشتیاق برای نوشتن از این پایان درخشان، برای حفظ جذابیت و جلوگیری از لو رفتن قصه بدون تعریف پایان داستان به بخشهای دیگر میپردازیم.
همهچیز در قصه جذاب و فرازونشیب زندگی اعظم خلاصه نمیشود. این تغییر زمانی اتفاق میافتد که طراحی صحنه و شکل بهکارگیری ابزاری که نویسنده در نمایشنامه از آن یاد کرده است، یعنی نقاله چرخانی که چمدانها روی آن حرکت میکنند، دقیقا با آنچه درون شخصیت اصلی میگذرد، همخوان میشود. همانطور که چمدانها بهتدریج میآیند و از چمدان اعظم خبری نیست و همانطور که چیزهایی از درون متلاطم این زن برمیآید، ما از دنیای رئال فرودگاه فاصله میگیریم. فضای صحنه تغییر میکند و همهچیز از صحنهای آرام و واقعگرایانه به دنیایی با پیچیدگیهای خاص تبدیل میشود. این نمایش که بهدرستی همه اجزای آن چیده شده است، فقط یک چیز کم دارد و آن هم بازیگری است که محتوای کار را گرفته باشد و فضای شوخ و شنگ و زن شاد و پرامید و سادهدل اول کار را بهتدریج عمیقتر و پیچیدهتر کند.
ریما رامینفر ریتم بالارونده نمایش که بهدنبال طراحی صحنه ساده، اما کاربردی کار را بهدرستی دریافته است، در بازیاش بهتدریج هیجان اولیه زن را بهنوعی دیگر تبدیل میکند و نمایش بهتدریج گرم و گرمتر میشود. در پایان کار ما با تماشاچی روبهرو هستیم که از انبساط اول به انقباضی جذاب و سؤالهایی فراوان در ذهن رسیده است. اگر دنبال تماشای نمایشی در قالب مونولوگ هستید که شما را برای دقایقی منقبض و بعد رها کند، «اینجا کجاست» جای خوبی است!